۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

تاکتیک یا استراتژی، خمینی تا موسوی_(کوتاه، در پاسخ مصاحبه ی احمد رافت با سایت خودنویس)

من نمیدانم که اظهار نظرات کسانی مثل آقای رافت، تا چه حد اهمیت دارد و اصلا
اعتنایی به این حرفها باید کرد یا نه؛ ولی میخواهم به عنوان یکی از جوانان ایرانی که ایشان خطاب کردند، نظر خودم را درباره ی دیدگاه ایشان بگویم.
خیلی کوتاه و فقط در مورد این بخش پایانی مصاحبه ی ایشان:
((من فکر می‌کنم که مردم باید صحبت‌های آقای موسوی را گوش کنند، وتفسیر خودشان را از این حرف‌ها ندهند. آقای موسوی وقتی می‌گوید بازگشت به قانون اساسی، با کسی رو در وایسی و شوخی ندارند، همین قانون اساسی را می‌گویند که الان سر کار است. ولی خیلی از جوان‌ها فکر می‌کنند که آقای موسوی این سخن را تاکتیکی مطرح می‌کنند، همانطوری که ۳۲ سال پیش برخی از هم‌دوره‌ای‌های من فکر می‌کردند که آقای خمینی تاکتیکی آن حرف‌ها را می‌زدند، در صورتی که تاریخ ثابت کرد که آن حرف‌ها تاکتیکی نبودند، ایشان معتقد به مساله‌ای بودند و عمل کردند. آقای موسوی هم به قانون معتقدند و نمی‌خواهند قانون اساسی دیگر را جانشین آن بکنند.))
از این میگذرم که حتی اگر حرف های موسوی(در رابطه با اجرای قانون) تاکتیک نباشد و عقیده ی خودش باشد، باز هم فرق چندانی در اصل موضوع جنبش نخواهد داشت، چون موسوی خود نیز تکثر در جنبش را پذیرفته و اصولا ایشان به دنبال همین آزادی چند صدایی و آزادی بیان و رسانه بوده اند. و از مردم سالاری و دموکراسی دم میزنند. و چون جناب رافت هم بر صداقت موسوی صحه میگذارند چون ما، پس فریب و مکر یا تاکتیکی در کار میرحسین موسوی نیست در این دیدگاه!

ولی بحث اصلی من روی مقایسه ی خمینی و موسوی است. گفته اند که خمینی تاکتیکی حرف نزده و اطرافیان تصور کرده اند که تاکتیک است! ولی چه تاکتیکی؟ یعنی خمینی در مقابل چه کسی و چرا این تاکتیک را باید به کار می برده؟ وقتی فرضا، گفته که اسلام جایگاه زنان را تعیین کرده و نه حقوق بشر، آیا این تاکتیکی در مقابل رفتار شاه بوده یا برای فریب مردم؟ کدام یک این نظر خمینی را می پذیرفتند و  خمینی قرار بوده تاکتیکی عمل کند؟! این حرکت که رسما خودزنی بوده! آیا غیر از این است که ترجمه ی غلط اطرافیان، در واقع تاکتیک بوده، آن هم در مقابل خارجی ها، تا حمایت دولتهای فرانسه و آمریکا و انگلیس را به دست بیاورند برای خمینی و خودشان؟  این کجایش تاکتیک خمینی بوده؟ اصولا مقایسه ی آقای رافت، از بنیان غلط است. مواضع موسوی، اگر تاکتیک باشد، در مقابل رفتار خصمانه حکومت است و توجیه پذیر و یحتمل هم همینطور است. تاکتیک هم نباشد، یک استراتژی خودش و جناح خودش است، و قرار نیست به همگان تحمیل کند. چون او مثل خمینی فکر نمیکند که ولایت ازآن خدا و نماینده اش بر زمین است. بلکه به ولایت جمهور معتقد است و مترجم هم ندارد که وارونه جلوه کنند.

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

موسوی نماد ایستادگی مردم ایران است؛ با تمام توان از او حمایت می کنیم.

امروز مطلبی را در همین سایت بالاترین خواندم با عنوان "از پیام تسلیت قدیس ساز ابراهیم نبوی به مهندس موسوی تا افراط و تفریط ما"!!  بسیار متاسفم شدم و چند نکته به ذهنم رسید که لازم دیدم اشاره کنم.



میر حسین موسوی، مردی بود که به قول خودش از سیاست کناره گیری کرده بود و حالا هم اگر ضرورت ایجاب نمی کرد، به همان کار فرهنگی اش ادامه میداد و دوباره وارد بازی سیاست نمیشد. اما همه میدانیم که چه شد و چرا آمد. او آمد و از همان اول هم میدانست که وارد چه مهلکه ای شده، او میدانست که چه سختی هایی در راهش است ولی کمر همت بست و از تمام آبرو و حیثیت و زندگی و خانواده اش گذشت. شاید حتی در این راه جانش را هم آخر سر بدهد. و اما خیلی از ماها که حتی رغبتی هم به شرکت در انتخابات نداشتیم و امیدی هم به امثال موسوی نداشتیم، از فشار زیادی که بی لیاقتی دولت بر ما وارد آورده بود، تن به انتخاب دادیم. رای مان را دزدیند و آن داستان های پس از آن، و باز هم خیلی از ماها انتظار ایستادگی و دنبال کردن خواست مردم را، از سوی موسوی نداشتیم. انصافا جا خوردیم. باورمان نمیشد که یک مردی که خودش از مسولان همین نظام بوده، و آرزوهایش و زندگی اش با آرمانهای امامش و انقلابش گره خورده، تا این حد به مقابله با همین نظام برخیزد و از دنبال کردن رای و حق مردم، به هیچ قیمتی، کوتاه نیاید!
دوران بت سازی و در ماه دیدن انسانها (آنطور که نویسنده ی آن مطلب ادعا کرده که ابراهیم نبوی به دنبال آن بوده) هم تمام شده است. کسی نمی خواهد از موسوی بت بسازد و این مطلب فقط بهانه ای شده در دستان آقای روشنفکر، که شأن بزرگمردی چون موسوی را پایین بیاورد و ارزش استقامت او را زیر سوال ببرد، و به نویسنده ای تاثیر گذار و متعهد، چون ابراهیم نبوی، که خود طعم زندان و تبعید را چشیده و زندگی اش را در راه آزادی مردمش، بر خود سخت کرده، توهین کند و افترا ببند.
با ردیف کردن نام چند زندانی، که همه ی ما آنها را می شناسیم و خود ابراهیم نبوی بارها برای آنها نوشته و خیلی هاشان حتی از دوستان نزدیکش بوده اند، خواسته به نوشته اش، ارج و قربی بدهد. اگر امیرانتظام  و نسرین ستوده‌ و ژیلا بنی یعقوب و تقی رحمانی و قاسم شعله سعدی و بهمن احمدی امویی و احمد زیدآبادی و اسانلو و صد ها مبارز و زندانی بزرگوار دیگر را می شناسد که در سیاه چاله های رژیم گرفتار آمده اند، و این بهانه ای شده برای اینکه استنباط کند، که ابراهیم نبوی، نباید میرحسین موسوی را ستایش کند(!) باید بگویم که هزاران دانشجوی اخراجی و هزاران زندانی شکنجه شده و هزاران انسان دیگر که در راه مبارزه با این حکومت، صدمه دیده و زندگی شان نابود شده است، وجود دارند، که شما و ما هیچ اطلاعی از آنها نداریم. ولی آنها به دنبال هیچ سهم خواهی یا شهرت یا هر چیزی که شما فکرش را بکنید، نبوده اند. فقط برای آرمانشان مبارزه کرده اند. آیا باید جناب نبوی و دیگران برای همه ی آنها نامه بنویسند؟ آیا شما فکر کرده اید که این نامه چیزی عاید موسوی میکند؟ یا چیزی از ارزش زندانی های دیگر کم میکند؟ گفته اند که چرا برای تولد موسوی مردم را به خیابان میکشانیم؟!!  باید به یاد داشته باشیم که اگر ایستادگی میر حسین موسوی و مهدی کروبی نبود، شاید امروز جنبش سبز و مبارزات مردم، اینقدر گسترده نمی شد. اگر امروز هر کس دیگری هم جای موسوی بود، ما از او حمایت می کردیم و به بهانه ی تولدش به خیابان می آمدیم تا به حکومت اعتراض کنیم. بله، بهانه! اینها فقط بهانه هستند. موسوی و کروبی امروز بهترین بهانه هستند برای اعتراض مردم. ما به دنبال هدفی هستیم، که رسیدن به آزادی است. خیلی ها در این راه فدا شده و می شوند، ولی ما به بهانه ی ایستادگی و استقامت سران این جنبش، هنوز می توانیم از مبارزه دم بزنیم. میرحسین نماد است. سمبل این جنبش. نماد و نشانه به هیچ عنوان به معنی رهبر یا پیشوا نیست، حتی او خودش هم بارها اعلام کرده که من رهبر این جنبش نیستم. در واقع خود پیرو مردم بوده و دیدیم که حتی به مرور اعتقاداتش و رفتارش نسبت به رژیم جمهوری اسلامی -به تبعیت از مردم-  تغییر کرد. او تنها یک شخص نیست که بعضی ها مثل بچه ها بگویند که چرا از بقیه زندانی ها اینگونه صحبت یا ستایش نمی شود! ایستادگی و پایمردی این مرد، امروز نشانی از ایستادگی و مبارزه ی مردم ایران است. نمی گویم که او رهبری انتقاد ناپذیر است، برعکس، او در پیروی از خواست مردم، به عنوان نماینده ی مردم، و کسی که ملت به او رای دادند تا رییس جمهورشان شود، شاخص شده است. پس ما باید با تمام توان از موسوی و کروبی، به عنوان نمادهای ایستادگی مردم ایران، دفاع کنیم.
موسوی و کروبی، امروز جسارت به خرج داده اند و در نوک پیکان مانده و جان خود و خانواده شان را کف دست گرفته اند. موسوی چیزی برای خودش به دست نمی آورد. ما پشتیبان او هستیم. نه چون، "میر حسین موسوی" است، بلکه چون امروز زبان این مردم شده، چون از همه چیزش گذشته تا به عنوان نماینده ی این مردم، همه ی رنج ها را تحمل کند و به عنوان سمبلی از ایستادگی این مردم، ایستاده است.
حالا شما به هر بهانه ای بخواهید مطلبی در تضعیف شخصیت مهندس موسوی، که به عنوان منتخب این مردم وظیفه ای بر دوش گرفته، بگویید، کار درستی نیست. چه آن بهانه تقبیح "قدیس سازی باشد" چه مطرح کردن بحث های انحرافی اعدام های دهه ی شصت، یا چه اتهام جاسوسی آمریکا و انگلیس(!). چه فرقی میکند؟ امروز که او برای این مردم به استقبال خطر رفته و شرایط پاسخ گویی به آن مسائل را ندارد (که احتمالا پاسخ درخور هم دارد) آیا مطرح کردن اینگونه مسائل(اعدام های دهه60) سودی هم برای جنبش مردمی امروز ما دارد؟ یا با تضعیف جایگاه موسوی به جنبش سبز ضربه خواهد زد؟  این گونه اظهار نظرات نسنجیده را به حساب سهل انگاری میگذاریم و نه غرض ورزی! و امید داریم که دوستان به خود بیایند.